شهید حسن اقاربپرست
تاریخ تولد : 1396/5/31
تاریخ شهادت/وفات : 1396/5/31
شهید حسن اقاربپرست
شهید اقاربپرست در اردیبهشت ماه ۱۳۲۵ در شهر اصفهان متولد شد. با ورود به دبیرستان، فعالیتهای مذهبی و فرهنگی او شدت یافت و در کنار تحصیل، مطالعه کتابهای آموزنده و مفید، شرکت در جلسات مذهبی و فراگیری درس عربی را نیز سرلوحه کارهايش قرار داد. در سال ۱۳۴۳ دیپلمش را در رشته ریاضی دریافت کرد و پس از مشورت و تفکر و تحقیق، تحصیل در دانشکده افسری ارتش را برای مسیر زندگی انتخاب کرد. دوره سه ساله دانشکده افسری را در کنار دوستانی چون شهید کلاهدوز با موفقیت گذراند و برای گذراندن دوره مقدماتی زرهی به شیراز منتقل شد. او همیشه تلاش میکرد نيرويي ممتاز باشد و فنون نظامی را به بهترين نحو یاد بگیرد. همچنین از ورزش نیز غافل نمیشد و از اسبسواران خوب ارتش محسوب میشد. در سال ۱۳۵۲ برای تکمیل آموختههایش راهی سفری کوتاه به خارج از کشور شد. با پیروزی انقلاب، حیاتی دوباره در رگهای شهید اقاربپرست جاری شد و به سالمسازی و تقویت ارتش جمهوری اسلامی ایران پرداخت. هنگامی که اولین ضربات سخت مستکبران به انقلاب اسلامی در قالب حمله عراق به مرزهای کشور آغاز شد، او به خرمشهر رفت و همراه دیگر رزمندگان به دفاع پرداخت. اما در آخرین روزهای مقاومت خرمشهر، با گلوله دشمن، از ناحیه گلو مجروح و به تهران منتقل شد. او پس از سقوط خرمشهر و بهبودی زخمش، به آبادان رفت و گردان المهدی(ع) را با همکاری بسیجیان سازماندهی کرد. اوایل سال ۱۳۶۲ پس از دو سال خدمت در تهران، دوباره به جنوب بازگشت و در لشکر۹۲ زرهی اهواز به فعالیتش ادامه داد. همیشه میگفت: «نور الهی در آنجا [جبهه] متجلی است، آنجا جایگاه تزکیه نفس است.» صبح روز 25 مهرماه ۱۳۶۳ هنگامی که حسن اقاربپرست به همراه عدهای از فرماندهان، از جزایر مجنون بازدید میکرد، آخرین گامهایش را در طی طریق حق بر خاکهای سرخ جنوب نهاد و دعاي «اللهم ارزقنا الشهادة فی سبیلک» را آمین گفت. لحظاتی بعد خمپاره دشمن فرود آمد و خون سرخ او را بر زمین جاری ساخت. خاطرهای از شهید اولینبار که شهید اقاربپرست را در یکی از پادگانهای ارتش شاهنشاهی دیدم، از من پرسید: «اگر اینجا نماز بخوانیم اشکالی ندارد؟» گفتم: «چطور مگه؟» پاسخ داد: «میخواهم با حال و هوای اینجا آشنا شوم.» بعدازظهر همان روز به سراغش رفتم و گفتم: «بیا کنار چادر و با خیال راحت نمازت را بخوان.» خیلی خوشحال شد و به نماز ایستاد. همان موقع شهید نامجو را دیدم که نام اقاربپرست را یادداشت کرد و رفت. بعدها فهمیدم که نامجو نام افرادی را که نماز میخواندند یادداشت میکرده تا محیط را برای آنها مساعدتر سازد. یکبار شهید نامجو به شهید اقاربپرست گفت: «از سال ۱۳۴۰ تا ۱۳۴۵ دانشجوی اصفهانی که نماز نخواند، نداشتیم. به جز یک نفر.» فردای آن روز وقتی به دانشکده رفتیم، دیدیم که اقاربپرست با آن دانشجو دوست شده است، صحبت میکند، قدم میزند. حتی با هم به پارک دانشکده میرفتند و بستنی میخوردند. پس از گذشت دو ماه نام آن دانشجو را در میان فهرست اسامی شهید نامجو یافتیم و به حال حسن غبطه خوردیم.